- P390-1589127033
- 21 اردیبهشت 1399 (99/02/21)
- سایر
- 338 بار
تله یا طرحواره های شخصیتی Schema
سرمایه های انسانی مهمترین عامل در پیاده سازی مشعوف سازی مشتریان (Customer Delight) می باشند. به همین دلیل هرچه شناخت یک مدیر (علی الخصوص مدیر منابع انسانی) از پرسنل خود بیشتر باشد، بهتر می تواند آنها را مدیریت نموده و از تواناییهای ایشان در جهت نیل به اهداف سازمانی استفاده نماید، که در این خصوص علم روانشناسی می تواند اطلاعات مناسبی را در اختیار مدیران قرار دهد. این مقاله نیز در این راستا و افزایش مهارتهای انسانی مدیران در سایت بارگذاری شده است.
طرحواره یا Schema در علم روانشناسی شناختی به زمینه گستردهای از واقعیتها یا تجربیات گفته میشود که بطور مداوم در گذشته افراد شکل گرفته است. گرههایی است که از کودکی در ذهن شخص ایجاد شده و این گرهها نمیگذارند او در ارتباط با دیگران و خود رفتار مناسبی داشته میکند. طرحوارههای شخصیتی آرامش را از فرد میگیرند و در روابط عاطفی، محل کار و خانواده، فرد را دچار مشکلات فراوان میکنند.
تعریف طرحواره از دید “یانگ”
طرحوارهها و تلههای ذهنی، باورها و احساسات مهمی در خود و محیط هست که فرد بدون چون و چرا آنها را پذیرفته و در برابر تغییر مقاومت زیادی نشان میدهد.
ریشههای ایجاد طرحوارههای شخصیتی
خلق و خوی کودک (ارث)
نوع برخورد والدین با نیازهای هیجانی (تربیت)
هسته اصلی نظریه طرحواره از روزهای اولیه زندگی در ذهن ما شکل می گیرد و برای همیشه در عمیق ترین لایه آن باقی می ماند. به همین دلیل باید سعی کنیم آنهاراشناسایی نموده و سپس برای زندگی بهتر آنها را خاموش نموده و یا کم اثر نماییم.
طرحواره شامل 5 حوزه می باشد:
حوزه طرد و بریدگی
این افراد نمیتوانند روابط صمیمی و درستی با دیگران برقرار کنند؛ زیرا احتمالا خانواده آنها به طور درست و سالم در کنارشان نبوده و از آنها حمایت کافی نکرده است. شامل طرحواره های:
رها شدگی
محرومیت هیجانی
نقص و شرم
بی اعتمادی و بد رفتاری
انزوای اجتماعی
خانواده های این افراد معمولاً خصوصیات زیر را دارند:
بی ثبات
بدرفتار
سرد و بی عاطفه
طرد کننده
منزوی
حوزه خودگردانی و عملکرد مختل
افراد این حیطه عمدتا بدون حمایت خانوادهشان هیچکاری نمیتوانند انجام دهند؛ زیرا احتمالا خانواده بسیار حمایتگری داشتند که همه کار برایشان انجام میدادند. شامل طرحواره های:
وابستگی – بی کفایتی
آسیب پذیری نسبت به ضرر و بیماری
خود تحول نیافته، گرفتار
شکست
خانواده های این افراد معمولاً خصوصیات زیر را دارند:
اعتماد به نفس کودک را کاهش می دهند
گرفتارند
بیش از حد از کودک محافظت می کنند
نتوانسته اند کودک را به انجام کارهای بیرون از خانواده تشویق کنند
حوزه دیگر جهت مندی
این حیطه مخصوص کسانی است که هر کاری برای جلب نظر و گرفتن تایید دیگران انجام میدهند. خانوادههای این افراد معمولا تنها در صورتی به کودکشان توجه میکردند که خوب باشد و با استاندارهای آنها بخواند. شامل طرحواره های:
اطاعت
ایثار
جلب توجه و پذیرش عمومی
خانواده های این افراد معمولاً خصوصیات زیر را دارند:
کودک را با قید و شرط پذیرفته اند و او یاد گرفته است نیاز های خود را فدای نیاز های دیگران کند.
حوزه محدودیتهای مختل
این افراد در روابط خود بسیار بیمسئولیت بوده و خیلی حقوق دیگران را رعایت نمیکنند. خانواده این افراد احتمال بسیار آسانگیر بوده و به کودک اینطور القا میکردند که آنها بهترین کودک روی زمینند!. شامل طرحواره های:
استحقاق
خود انضباطی ناکافی
خانواده های این افراد معمولاً خصوصیات زیر را دارند:
به جای انضباط، مواجهۀ مناسب، محدودیت های منطقی، مسئولیت پذیری، همکاری متقابل و هدف گزینی،
وجه مشخصۀ آن ها، سهل انگاری افراطی، سردرگمی، یا حس برتری است.
حوزه گوش بزنگی
در این حیطه افراد سعی میکنند برای اینکه در روابط خود آسیبی نبینند، هیجانات خود را سرکوب کنند و به صورت انعطافناپذیری از قوانینی که برای خود وضع کردند، پیروی کنند. خانواده این افراد معمولا بسیار تنبیهکننده، وسواسی و … بوده است. شامل طرحواره های:
بدبینی
معیارهای سرسختانه
بازداری هیجانی
تنبیه
خانواده های این افراد معمولاً خصوصیات زیر را دارند:
عصبانیت، توقع و گاهی اوقات تنبیه مشاهده می شود.
در این خانواده ها، بر عملکرد عالی، بی نقص گرایی، وظیفه شناسی، پیروی از قوانین، پنهان سازی هیجان ها، اجتناب از اشتباه تأکید می شود، در عین حال که به لذت، خوشحالی و آرامش اهمیت چندانی داده نمی شود.
طرحواره رهاشدگی:
شخصی که این طرحواره را دارد به طور ناخودآگاه منتظر است که عزیزان خود را از دست بدهد. این فرد فکر می کند دیگران در دسترس او نیستند و نمیتواند خیلی به آنها تکیه کرد. او باور دارد که طرف مقابلش او را رها میکند و یا از بین میرود و نهایتاً خودش تنها و بیپناه میماند.
چنین افرادی همیشه انتظار دارند. نزدیکترین افراد خود را از دست بدهند و معتقدند بالاخره افراد نزدیکشان، بیمار می شوند، می میرند، به خاطر یک نفر دیگر آنها را ترک میکنند، به گونه ای غیرقابل پیش بینی عمل می کنند یا این که ناگهان غیبشان میزند. بنابراین آنها همیشه در حالت ترس و نگرانی زندگی می کنند و مدام گوش به زنگ علامتی هستند حاکی از این که دیگران آنها را ترک می کنند. هیجان های معمول این افراد در قبال فقدان، اضطراب، ناراحتی و افسردگی مزمن است؛ چه این فقدان واقعی باشد چه خیالی. وقتی افراد نزدیکشان آنها را تنها بگذارند، عصبانی می شوند. (در موارد شدیدتر، این هیجان ها به وحشت، سوگ و غضب تبدیل می شوند.) برخی از این اشخاص، اگر افراد نزدیکشان، آنها را به مدت کوتاهی تنها بگذارند، آشفته می شوند. رفتارهای شاخص این بیماران عبارتند از: وابستگی افراطی به افراد مهم زندگی، انحصارطلبی و کنترل کنندگی، سرزنش دیگران به خاطر رها کردن آنها، حسادت، رقابت با رقیب های عشقی؛ که تمام این رفتارها به این دلیل صورت می گیرد که دیگران آنها را تنها نگذارند.
این اشخاص در قالب فرآیندهای تداوم طرح واره، معمولا افراد مهم زندگی خود را به گونه ای انتخاب می کنند که به احتمال زیاد آنها را رها کنند مانند انتخاب یک خانم بی قید و بی مسئولیت . این بیماران در قبال چنین همسرانی، واکنشهای شدیدی نشان می دهند و اغلب دچار عشق های آتشین می شوند.
دو نوع رهاشدگی:
رهاشدگی مبتنی بر وابستگی
رهاشدگی مبتنی بر بی ثباتی یا فقدان
دو نوع رهاشدگی وجود دارد که هرکدام از آنها به دلیل شرایط خاصی در دوران کودکی شکل می گیرند. اگر محیط اولیه در دوران کودکی، سخت حمایتگر باشد و کودک با هیچ چالشی در زندگی مواجه نشود، رهاشدگی مبتنی بر وابستگی در ذهن کودک شکل می گیرد. چنین محیطی، بستری برای شکل گیری تله های زندگی رهاشدگی و وابستگی است. اگر محیط اولیه در دوران کودکی از لحاظ هیجانی کاملا بی ثبات باشد و کودک به هیچ عنوان رنگ ثبات و امنیت را نبیند، در ذهنش رهاشدگی مبتنی بر بی ثباتی یا فقدان، نقش خواهد بست.
طرحواره محرومیت هیجانی:
انواع محرومیت هیجانی:
1-محرومیت از محبت: افراد درگیر این نوع از طرحواره محرومیت هیجانی، احساس میکنند کسی به آنها توجه و محبت نمیکند و احساس میکنند از محبتهایی نظیر لمسشدن و در آغوشگرفتهشدن محروماند.
2-محرومیت از همدلی: این افراد احساس میکنند هیچکس به حرف دلشان گوش نمیکند یا کسی تلاش نمیکند که بداند آنها چه کسی هستند و چه احساسی دارند.
3-محرومیت از حمایت: این افراد احساس میکنند کسی نیست که آنها را حمایت و راهنمایی کند. حتی وقتی از دیگران راهنمایی و حمایت کسب میکنند، باز هم با محرومیت مواجه هستند. کسانی که طرحواره محرومیت هیجانی دارند، اغلب دچار طرحواره ایثار هم هستند.
اشخاصی که در تله محرومیت هیجانی هستند، رفتارهای خاصی انجام میدهند؛ مثل ابراز نکردن و تمایل به محبت، درخواست نکردن از افراد مهم زندگی برای رفع نیازهای هیجانی، سؤال کردن از دیگران، درعوض درباره خودشان کمتر حرف میزنند یا اصلاً حرفی نمیزنند. انجام رفتارهایی بر خلاف احساس زیربنایی، بیاننکردن احساسات و سایر رفتارهایی که منجر به محرومیت آنها و باعث میشود نیازهای هیجانیشان ارضا نشود. البته این افراد انتظار حمایت هیجانی ندارند؛ درنتیجه آن را هم دریافت نمیکنند. این افراد معمولاً همسری را انتخاب میکنند که نمیتواند یا نمیخواهد از نظر هیجانی آنها را ارضا نماید. آنها بیشتر افراد بیعاطفه، خودمحور، تنها یا نیازمند را برای زندگی مشترک خود انتخاب میکنند که آنها را با محرومیت هیجانی مواجه میکند. هرچه آنها بیشتر دوری میکنند، افراد درگیر این تله بیشتر احساس تنهایی میکنند. همچنین، این افراد روابط بینفردی و صمیمانه ندارند و خیلی تمایلی به برقراری رابطه از خود نشان نمیدهند.
سرچشمه تله محرومیت هیجانی :
تله محرومیت هیجانی دلایل مختلفی میتواند داشته باید. در ادامه، تعدادی از این دلایل را بررسی خواهیم کرد:
1-مادری که وظایف عاطفی کودک را به عهده داشته، سرد و بیمحبت بوده و کودک را بهاندازه کافی در آغوش نگرفته است.
2-کودک احساس با ارزش بودن و دوستداشتهشدن نکرده است و یا کودک این احساس را ندارد که عزیز و دوستداشتنی است.
3-مادر یا مراقب کودک، وقت و زمان و توجه کافی به کودک اختصاص نداده است.
علائم قابل توجه در روابط عاشقانه تله محرومیت هیجانی :
فقط او حرف میزند.
سرد و گوشهگیر است.
احساسات فرد را درک نمیکند و با لمسکردن و بوسیدن او مشکل دارد.
به صحبتهای شخص گوش نمیدهد.
وقتی نیاز به کمک آنها دارند، در کنارشان نیستند.
خیلی بیشتر از عشقی که دریافت میکنند، عشق میورزند.
تله نقص/شرم:
این اشخاص معتقدند افرادی ناقص، معیوب، حقیر، بد، بی ارزش یا دوست نداشتنی اند. در نتیجه آنها اغلب در مورد وجودشان، احساس شرمندگی می کنند. آنها چه جنبه هایی از خودشان را ناقص می نگرند؟ تقریباً می توان گفت تمام ویژگی های شخصیتی خود را با این دید نگاه می کنند. آنها معتقدند آدمهایی بی نهایت عصبانی، نیازمند، شیطان صفت، تنبل، بد عنق، خرفت، کسل کننده، عجیب و غریب، مطیع، چاق، لاغر، دراز، کوتاه یا ضعیف هستند. آنها ممکن است تمایلات پرخاشگرانه و جنسی غیرقابل پذیرشی داشته باشند. گاهی اوقات نسبت به کارهایی که انجام نمی دهند، سخت احساس بی کفایتی می کنند، اما مسئله مهم تر این است که آنها چنین احساسی را همیشه دارند. آنها از برقراری رابطه با دیگران می ترسند، زیرا ترسی اجتناب ناپذیری دارند از این که نقص هایشان برملا شود. هرلحظه ممکن است مردم نقص های آنها را ببینند و این حادثه باعث شرمندگی آنها شود. این ترس می تواند با دنیای خصوصی یا عمومی آنها مرتبط باشد. بیمارانی که چنین طرحواره ای دارند در روابط صمیمی یا اجتماعی(یا هردو) احساس نقص و بی کفایتی می کنند.
ریشه های تحولی تله زندگی نقص/شرم:
۱. یکی از اعضای خانواده تان سخت انتقادگر و بد دهن بوده است یا شدیداً شما را مؤاخذه می کرده است. رفتارها، گفتارها و ظاهر شما یک آن از ترکش انتقادها و تنبیه ها در امان نبوده اند.
۲. والدین مدام شما را ناامید و سرخورده می کرده اند.
۳. از طرف پدر یا مادر و یا هر دوی آنها طرد شده اید و والدین محبت شان را از شما دریغ کرده اند.
۴. یکی از اعضای خانواده از نظر جسمی، جنسی یا عاطفی با شما بدرفتاری کرده است.
۵. در خانواده تمام اشتباهات به گردن شما انداخته شده است.
۶. والدین دائم به شما می گفته اند که بی ارزش و نالایق هستید و به درد هیج کاری نمی خورید.
۷. بارها نامنصفانه با برادران و خواهران خود مقایسه شده اید و والدین، آنها را به شما ترجیح داده اند.
۸ یکی از والدین عطای زندگی زناشویی را به لقای آن بخشیده است و شما خودتان را مقصر می دانید و سرزنش می کنید.
طرحواره بی اعتمادی و بد رفتاری:
افراد درگیر در تله یا طرحواره بی اعتمادی فکر می کنند دیگران قصد دارند به طریقی به آنها آسیب بزنند یا از آنها استفاده کنند و فکر می کنند دیگران به آنها خیانت می کنند، دروغ می گویند، مسخره می کنند یا می خواهند آسیب جسمانی بزنند. معمولاً پشت دیوار بد گمانی هستند و اجازه نمی دهند دیگران بیش از اندازه به آنها نزدیک شوند، تمایلی به روابط صمیمی ندارند و افکار و احساسات خود را معمولاً با دیگران مطرح نمی کنند. شاخصۀ مهم آنها بدرفتاری و قربانی شدن است.
نشانه های طرحواره بی اعتمادی:
- 1. همیشه نگران هستند که دیگران از آنها سوءاستفاده کنند، حتی اگر دلیل واضحی برای این ترس نداشته باشند.
- 2. حتی اگر به آنها تجاوز نشده باشد، از رابطۀ جنسی لذت نمیبرند. البته در ظاهر شاید لذت ببرند؛ اما در درونشان فشار و اجباری را احساس میکنند.
- 3. معمولاً از بازگویی قصۀ زندگی خودشان پرهیز میکنند؛ چون میترسند از این اطلاعات علیه شان استفاده شود.
- 4. به دلیل اینکه از دیگران میترسند یا حس میکنند حقشان است که با آنها بدرفتاری شود، اجازه میدهند که دیگران با آنها بد رفتار کنند.
- 5. معمولاً ضعف هایشان را پنهان می کنند؛ چون فکر می کنند دیگران از ضعفشان سوء استفاده میکنند.
- 6. وقتی با دیگران هستند، احساس خوب و راحتی ندارند؛ چون نگراناند که مبادا تحقیر شوند و معمولاً در جمع مضطرب هستند.
- 7. وارد روابط صمیمی نمیشوند؛ چون نمیتوانند اعتماد کنند.
- 8. گاهی اوقات با افراد نزدیک خودشان رفتارهای بیرحمانه ای دارند.
- 9. وقتی از کسی میترسند، کاملاً کر و کور میشوند، انگار آنجا نیستند. قسمت عمدهای از افکار و احساسات و خواستههایشان را سرکوب میکنند و حتی اگر شواهدی بر بی اعتمادی وجود نداشته باشد، باز فکر میکنند که دیگران قصد بدی نسبت به آنها دارند.
- 10. خیلی از اوقات دربارۀ دگرآزاری و آزارخواهی خیالپردازی و تصویرسازی میکنند، حتی اگر آن را بروز ندهند، در درونشان آن را حس میکنند.
- 11. به دلیل ترسی که از مردم دارند، بهراحتی در برابر آنان تسلیم میشوند و ممکن است حتی اجازه دهند تا از آنها سوء استفاده شود؛ چون اعتقاد دارند از تنها ماندن بهتر است.
- 12. در ارتباط با دیگران همیشه مستأصل و نگران هستند.
ریشه های ایجاد طرحواره بی اعتمادی:
- 1. شخص از طرف والدین یا نزدیکانش تنبیه جسمی شده است.
- 2. شخص در خانوادهاش مکرر تحقیر یا ناامید شده است.
- 3. یکی از نزدیکانش به او تجاوز جنسی کرده است.
- 4. افراد خانواده معتمد نبودهاند و به قولهایشان عمل نکردهاند یا دروغ گفتهاند.
- 5. فردی از اعضای خانواده از رنجکشیدن فرد آسیبدیده لذت میبرده است.
- 6. در کودکی از فرد درخواستی شده که با زور، تهدید و تنبیه همراه بوده است.
- 7. افراد نزدیک او را با نامهایی صدا میکردند که باعث رنجش او شده است.
- 8. والدین بهدفعات زیاد یادآوری کردهاند که به غریبهها اعتماد نکنند.
- 9. معمولاً به افرادی که دچار بیاعتمادی هستند، تجاوز شده است؛ چه فیزیکی، چه مالی، چه جنسی و چه روانی. درمان این افراد به سختی انجام میشود؛ چون حتی به درمانگر اعتماد نمی کنند.
طرحواره انزوای اجتماعی:
رفتارهای معمول این افراد عبارتند از در حاشیه ماندن یا اجتناب از وارد شدن به گروهها. این افراد به فعالیتهایی تمایل دارند که مستلزم گوشه گیری و تنهایی است. اغلب افراد تنها، این طرحواره را دارند. او ممکن است بخشی از یک رده فرهنگ باشد، اما با این حال ممکن است احساس کند که از اجتماع بیگانه شده است.
افرادی که این طرحواره را دارند، معتقدند با بقیه خیلی فرق دارند. آنها به هیچ گروهی، احساس تعلق خاطر نمی کنند. بیشتر احساس می کنند منزوی شده اند.
هرکسی که احساس کند متفاوت از دیگران است ممکن است این طرح واره در ذهن او شکل بگیرد، مانند افراد خیلی باهوش، اعضای خانواده های مشهور، افرادی که خیلی زیبا یا خیلی زشت هستند، مردان و زنان هم جنس باز، اقلیت های قومی، کودکان الکلیک، بازماندگان حوادث آسیب زا، افراد مبتلا به ناتوانی های جسمی، کودکان یتیم و بی سرپرست و افرادی که متعلق به طبقات اقتصادی خیلی بالا یا خیلی پایین اجتماع هستند.
این فرد ممکن است احساس کند با تمام گروه ها بیگانه شده است. برخی از آنها ممکن است روابط صمیمی اندکی داشته باشند یا این که تقریبا روابطشان را با تمام افراد قطع کرده باشند.
ریشه های تحولی تله انزوای اجتماعی:
١. شما به دلیل ویژگی های ظاهری تان ( مثل قیافه، قد، لکنت زبان)، نسبت به همسن و سال های خود، احساس حقارت می کردید. بچه ها شما را دست می انداختند، شما را مسخره می کردند یا حتی به خاطر این ویژگی های ظاهری باعث آزار شما می شده اند.
۲. خانواده شما با همسایه ها و اطرافیان خیلی فرق داشت.
٣. شما با سایر بچه ها و حتی با اعضای خانواده تان خیلی فرق داشتید.
۴. شما کودکی آرام و گوش به فرمان بودید و طبق انتظارات دیگران رفتار می کردید و هیچگاه به علایق خودتان اهمیت نمی دادید. در حال حاضر احساس می کنید اصلا در روابط اجتماعی، عددی به حساب نمی آیید.
طرحواره وابستگی – بی کفایتی:
شعار این طرحواره: “به تنهایی نمی توانم گلیم خودم را از آب بیرون بکشم”
این افراد، خودشان را افرادی درمانده و کودک وار نشان می دهند. آنها احساس می کنند توانایی مراقبت از خود را ندارند، در زندگی بسیار درمانده اند و خود را در مقابله با مشکلات، بی کفایت می بینند.
این طرح واره دو بعد دارد: بعد اول، بی کفایتی است: چنین افرادی، اعتمادی به تصمیم ها و قضاوتهای زندگی روزمره خود ندارند. آنها از این که به تنهایی تغییر کنند، می ترسند و به شدت از تغییر، نفرت دارند. آنها نمی توانند کارهای جدید را خودشان به صورت تنهایی انجام دهند و معتقدند به کسی نیاز دارند تا به آنها نشان دهد که چه کارکنند. چنین افرادی احساس می کنند، مانند کودکان کم سن وسال، برای زنده نگهداشتن خود به والدین نیازمندند و بدون کمک آنها ممکن است بمیرند.
در شکل افراطی این طرحواره، این افراد معتقدند نمی توانند برای خودشان، غذا، لباس و سرپناهی فراهم .کنند، مسافرت بروند یا کارهای ساده زندگی روزمره را انجام دهند دومین بعد، یعنی وابستگی به دنبال بعد اول پدید می آید.
از آن جائی که این افراد نمی توانند به تنهایی از پس کارهایشان برآیند، تنها هدف آنها، پیدا کردن کسانی است که به آنها وابسته شوند. افرادی که برای مراقبت از خودشان پیدا می کنند، معمولاً والدین یا جانشین والدین نظیر همسر، همسالان، دوستان، سرپرستاران شغلی یا درمانگران هستند.
این افراد به عنوان نماد والدین به شمار می روند که یا هرکاری برای آنها انجام می دهند یا این که در کار جدید، قدم به قدم به آنها می گویند چه کار کنند.
“ایده اصلی آنها این است: من بی کفایتم، پس باید به دیگران وابسته شوم”.
رفتارهای معمول این افراد عبارتند از:
کمک خواهی از دیگران،
پرس و جوی مداوم راجع به نحوه انجام کارهای جدید،
اطمینان طلبی مداوم راجع به تصمیم ها،
ناتوانی در تنهایی سفر کردن،
ناتوانی در مدیریت مالی،
کنار گذاشتن کارها
خودداری از پذیرش مسؤولیت های اضافی (مانند ارتقاء شغلی) و اجتناب از قبول وظایف جدید.
مراحل استقلال یابی
1) برقراری پایگاه ایمن
2)حرکت از این پایگاه ایمنی به سمت خودمختاری
اگر هر کدام از این دو مرحله از دست بروند، ممکن است در ذهن فرد تله زندگی وابستگی نقش ببندد.
اگر پایگاه ایمنی نداشته باشید پس به احتمال زیاد برای شما خیلی سخت است که به سمت خود مختاری حرکت کنید. همیشه اشتیاق دارید که در حالت وابستگی بمانید.
اگر والدین از کمک زیاد، خودداری کنند و بگذارند فرزندانشان در حد سن خود با چالشهایی دست و پنجه نرم کنند، از شکل گیری تله زندگی وابستگی در ذهن فرزندان شان اجتناب کرده اند. اگر والدین در حد معمول به بچه ها کمک کنند نیز مسیر رشد آنها هموار خواهد شد. اما والدین بیش از حد حمایتگر و والدین بی توجه باعث می شوند سر راه رشد فرزندان، سنگ بزرگ وابستگی انداخته شود.
مطلوب ترین حالت ممکن این است که والدین به فرزندان آزادی بدهند تا دنیا را بشناسند و هروقت فرزندان کمک خواستند از والدینشان کمک بگیرند. اگر والدین بتوانند در مواقع لزوم به فرزندان کمک کنند این اطمینان خاطر را در فرزندان ایجاد میکنند که به توانایی های خودشان برای موفق شدن اعتماد پیدا کنند.
حمایت های افراطی والدین به عنوان ریشه تحولی وابستگی فرزندان
والدین سخت حمایت گرند و خیلی به سن شما توجه نمی کنند. شما در هر سنی که باشید آنها با شما چنان رفتار می کنند که انگار بچه ای کم سن و سال هستید.
والدین به جای شما تصمیم می گیرند.
والدین مراقب تمام جزئیات زندگی شما هستند. در مراقبت از شما چنان افراط می کنند که شما هیچگاه یاد نمی گیرید از خودتان مواظبت کنید.
والدین تکالیف درسی شما را انجام می دهند.
والدین به شما هیچگونه مسئولیتی نمی دهند یا چنان با شما رفتار می کنند که آب در دلتان تکان نمی خورد و اصلا به زحمت نمی افتید.
به ندرت از والدین خود جدا می شوید و هیچگاه حس نمی کنید آدم مستقلی هستید.
والدین عقاید و نظرات شما را مسخره می کنند و توانایی شما را برای انجام وظایف و تکالیف روزمره به مسخره می گیرند و انتقاد می کنند.
زمانی که شما وظایف جدیدی بر عهده می گیرید، والدین با نصیحت و امر و نهی زیاد، موی دماغ شما می شوند.
والدین در خانه چنان شرایط راحتی را برای شما ایجاد می کنند که تا زمانی که خانه را ترک نکرده اید با ناکامی و سختی مواجه نمی شوید.
والدین ترسوی شما مدام درباره خطرات زندگی به شما هشدار و اخطار می دهند.
ریشه های تحولی وابستگی در حمایت تفریطی(حمایت اندک)
والدین نتوانسته اند به شما درست کمک کنند یا راهنمایی خودشان را از شما دریغ داشته اند.
مجبور بودید به تنهایی تصمیم هایی بگیرید که فراتر از شرایط سنی شما بودند.
مجبور بودید در خانواده تان مثل آدم بزرگسال رفتار کنید با وجود اینکه بچه بودید.
از شما انتظار می رفت که بعضی کارها را انجام بدهید، یا بعضی مطالب را بدانید در صورتی که دانستن این مطالب و توانایی انجام این کارها، فراتر از عقل و درک شما بودند.
تله آسیب پذیری:
اگر مایل هستید بدانید در زندگی دچار این تله شده اید، پرسشنامه زیر را در مورد شرایط خود بررسی کنید:
نمی توانم از این حس رها شوم که قرار است اتفاق بدی بیافتد.
احساس می کنم هر لحظه ممکن است فاجعه ای رخ دهد.
می ترسم کارتن خواب و بی خانمان شوم.
می ترسم مورد حمله یک دزد، کیف قاپ، مجرم یا هر فرد شرور دیگری قرار بگیرم.
می ترسم دچار یک بیماری جدی شوم، هر چند آزمایشات چیز خاصی را نشان نمی دهند.
از سفر کردن به تنهایی با هواپیما، قطار و هر وسیله دیگری می ترسم.
دچار حملات اضطرابی هستم.
از نشانه های جسمی بدنم کاملا آگاهی دارم و همیشه نگران معنای آنها و ارتباطشان با بیماری ها هستم.
می ترسم کنترلم را در جمع از دست بدهم و دیوانه بازی در بیاورم.
می ترسم تمام پول هایم را از دست بدهم و ورشکست شوم.
اولین حسی که در مورد تله آسیب پذیری غالب است، احساس اضطراب است. فاجعه در راه است و فرد هیچ راهی برای فرار یا مقابله با آن ندارد. این تله دو نشانه دارد:
فرد در مورد ریسک خطر اغراق می کند.
توانایی خود برای مقابله و حل آن را پایین ارزیابی می کند.
انواع تله آسیب پذیری:
سلامتی و بیماری
خطر
فقر
از دست رفتن کنترل
ریشه های ایجاد تله آسیب پذیری:
احساس آسیب پذیری را از زندگی کردن و مشاهده والدینی یاد گرفته اید که دچار این تله یا طرحواره آسیب و ضرر هستند. والدینتان از یکی از حوزه های مخصوص به این تله می ترسیده اند.
والدینتان بیش از حد از شما محافظت کرده اند، به خصوص در برابر بیماری و خطر. دائما از مورد خطرهای اطرافتان به شما هشدار داده اند. در نتیجه، به این باور رسیده اید که برای مقابله با مشکلات روزمره بیش از حد شکننده و ناکارآمد هستید.
والدینتان به قدر کافی از شما حمایت نکرده اند. محیط دوران کودکی شما از نظر جسمی، روحی و مالی امن نبوده است.
در دوره کودکی بیمار بوده اید یا دچار یک حادثه تروماتیک شده اید (برای مثال، تصادف با خودرو) و این باعث شکل گیری احساس آسیب پذیری در شما شده است.
یکی از والدینتان دچار حادثه ای جدی شده و شاید فوت کرده است. در نتیجه شما به این باور رسیده اید که دنیا جای خطرناکی است.
طرحواره خویشتن تحول نیافته / گرفتار:
ارتباط عاطفی شدید و نزدیکی بیش از حد با یکی از افراد مهم زندگی (اغلب والدین)، به قیمت از دست دادن فردیت یا رشد اجتماعی طبیعی غالباً اعتقاد بر این است که هیچ یک از این افراد گرفتار، بدون حمایت دیگری، قادر به ادامه زندگی نبوده یا نمی توانند شاد باشند. فردی که چنین طرحواره ای دارد ممکن است احساس کند وجودش در دیگران ادغام شده و هویت جداگانه ای ندارد. این طرحواره اغلب به صورت احساسی پوچی و سردرگمی، جهت نداشتن و بی هدفی و یا در موارد شدید به صورت شک و تردید در موجودیت و ساختار وجودی فرد بروز می کند.
این فرد معمولا یکی از والدین یا نماد والدین است نظیر همسر، رئیس با بهترین دوست. افرادی که این طرحواره را دارند، رابطه هیجانی بسیار نزدیکی با نماد والدین دارند به گونه ای که از فردیت یابی کامل و رشد اجتماعی طبیعی آنها جلوگیری می کند.
بسیاری از این افراد معتقدند بدون حمایت مداوم از سوی نماد والدین نمی توانند به زندگی خود ادامه دهند و به همین دلیل شدیدا به دیگران نیازمندند. آنها احساس تعلق خاطر شدیدی به نماد والدین دارند به گونه ای که فکر می کنند دو روح در یک بدن هستند.
افرادی که خود تحول نیافته دارند، فکر می کنند در یک دنیای بی در و پیکر غرق شده اند. آنها نمی دانند کی هستند و چه تمایلاتی دارند. این افراد استعداد و ویژگی ممتازی را در خود پرورش نداده اند و از استعدادهای طبیعی شان نیز بهره ای نبرده اند و ممکن است نسبت به وجود واقعی شان شک کنند.
آنها فکر می کنند، زندگی نماد والدینشان واقعی تر از زندگی خودشان است: در حقیقت نماد والدین، ستاره ای است که آنها دنباله آن هستند. به همین ترتیب، بیمارانی که خود تحول نیافته دارند، ممکن است رهبران قدرتمندی را انتخاب کنند تا بتوانند خودشان را در آنها گرفتار کنند.
طرحواره شکست:
شکست همان باوری است که باعث میشود فکر کنید برای رسیدن به موفقیت بهاندازۀ کافی شایستگی ندارید. فرد در مقایسه با همسالانش در حوزههای ورزشی، تحصیلی، شغلی و… اغلب احساس بیکفایتی میکند و احساس میکند در مقایسه با دیگران، موفقیت کمتری دارد.
اگر مایل هستید بدانید در زندگی دچار این تله شده اید، پرسشنامه زیر را در مورد شرایط خود بررسی کنید:
آیا همیشه این حس را داری که دوستان و نزدیکانت از تو موفقترند؟
آیا وقتی در یک قد می موفقیت هستی، به شکل عجیبی احساس شکست میکنی؟
آیا احساس میکنی که مثل بقیۀ همسالانت باهوش نبودی و خیلی بداقبال هستی؟
آیا همیشه خودت را قضاوت میکنی و در این قضاوت خودت را بازنده میبینی؟
آیا از مسئولیتپذیری و رویارویی با مسائل جدید، گریزانی و ریسکپذیر نیستی؟
ویژگی های طرحواره شکست:
رفتارهای معمول این افراد بدین شکل است که تسلیم طرحوارۀ خود میشوند و همیشه خودشان را ضایع میکنند یا کارهایشان را با بی میلی یا اجتناب از کار یا اهمالکاری انجام می دهند. افرادی که طرحوارۀ شکست دارند، گاهی بهصورت افراطی تکالیفشان را جبران میکنند و باور دارند چون مثل دیگران باهوش نیستند، با تلاش بسیار و پشتکار زیاد به وضع مطلوب خود میرسند. آنها بیشتر اوقات افراد موفقی از کار درمیآیند؛ باوجوداین، احساس موفقیت نمیکنند، در جهان بیرون موفق به نظر میآیند؛ اما احساس زیربنایی آنها این است که در آستانۀ شکست هستند.
طرحواره ( تلۀ شکست ) دو بُعد دارد : بُعد اول بیکفایتی است. این افراد به تصمیمهایشان اعتمادی ندارند و از تغییر و کارهای جدید خودداری میکنند، مانند کودکی هستند که برای زندهماندن، احتیاج به والدینش دارد.
بُعد دوم، وابستگی است که به دنبال بُعد اول میآید. ازآنجاکه افراد درگیر در طرحواره شکست نمیتوانند کارهایشان را مستقل انجام دهند، دنبال افرادی هستند تا به آنها وابسته شوند و نیازشان را برآورده کنند یا در کار جدید، قدم به قدم به آنها بگویند که چه کار کند و چه کار نکند.
ریشههای تحولی تلۀ زندگی شکست:
- والدین این افراد، مخصوصاً پدر از عملکرد فرزند خود در زمینۀ تحصیلی، ورزشی و سایر حوزهها ناراضی بوده و فرزندش را سرزنش میکند و میگوید: « تو کودن، احمق، دستوپاچُلفتی هستی! » و رفتارهای توهینآمیز دیگری با فرزندش میکند.
- ممکن است پدر و مادر یا یکی از آنها فوقالعاده موفق بوده و فرد در مقایسه با او به این نتیجه رسیده است که هیچ وقت نمیتواند طبق معیار آنها به موفقیت دست پیدا کند، درنتیجه دست از تلاش برداشته است.
- این افراد در زمینۀ تحصیلی و ورزشی مثل همسالان خود نیستند و احساس حقارت میکنند. شاید به علت ناتوانی در یادگیری، حواسپرتی یا بینظمی از همسالان خود عقب افتادهاند و برای فرار از تحقیر، دست از تلاش برداشتهاند.
- در خانواده بهشدت با خواهر و برادرهایش مقایسه میشده و به مرور زمان به این نتیجه رسیده است که در زمینۀ موفقیت نمیتواند مثل سایر خواهر و برادرهایش موفق شود و به همین علت تلاش را رها کرده است.
- با بچههای نزدیکان خود احساس بیگانگی میکند؛ چون از نظر سطح درآمد و تحصیلات از همسن و سال هایش پایینتر است و در مقابل آنها حس حقارت میکند. والدین این افراد برای پیشرفت آنها بهاندازۀ کافی محدودیت و نظم قائل نشدهاند؛ بنابراین، فرد مسئولیتپذیری و خویشتنداری را یاد نگرفته است. همچنین، برای یادگیری و کارهای تحصیلی نظم نداشته و بهمحض کوچکترین ناکامی دست از کار کشیده است.
تله اطاعت:
احساس اجبار به واگذاری افراطی کنترل خود در برابر دیگران؛ این کار معمولاً برای اجتناب از خشم، محرومیت یا انتقام صورت میگیرد. این طرحواره به دو صورت بروز مییابد: یکی اطاعت از نیازها که تمایلات و آرزوهای خود را پس میزنید و از توقعات دیگران اطاعت میکنید؛ دیگری، اطاعت از هیجانها که به علت ترس و انتقامگیری از دیگران، احساسات خود بهویژه خشم را پس میزنید.
احساس میکنید نمیتوانید به زندگی خود مسیر و جهت بدهید. فکر میکنید کاری نمیتوانید برای مشکلات خود انجام دهید و منتظر میمانید تا مشکلات شما خودشان به شکل معجزهآسایی حل یا بهتر شوند. ازآنجا که به دنبال رضایت دیگران هستید، جر و بحث نمیکنید و با دیگران کنار میآیید. خودتان را فردی سازگار و منعطف میدانید که با هر آدمی کنار میآیید و این را یکی از خصوصیات خود میدانید؛ اما برایتان ناراحتکننده و سخت است تا در برابر درخواستی که دیگران از شما دارند، نه بگویید و بدون محدودیت خواستۀ آنها را اجابت میکنید. حتی اگر درخواستشان منطقی نباشد، باز هم شما به درخواست آنها جواب مثبت میدهید؛ چون برایتان سخت است که از دیگران بخواهید رفتارشان را تغییر دهند.
حتی اگر رفتار آنها باعث اذیت و آزارتان باشد، به خودتان افتخار هم میکنید که این توانایی را دارید خواستۀ دیگران را بر طرف کنید. البته که توانایی کمک به دیگران خوب است؛ اما شما اغلب به خواستهتان نمیرسید و دربارۀ خواستۀ خود کمرو و ساکت مینشینید. این اطاعت، عزت نفس شما را کاهش میدهد و در روابط میانفردی احساس نمیکنید که شما هم مثل دیگران حق و حقوقی دارید.
طرحواره ی اطاعت چیست ؟
آیا آدم مطیع و زیردستی هستید؟
آیا دیگران مسیر زندگی شما را کنترل میکنند؟
آیا دوست دارید همۀ اطرافیانتان از شما راضی باشند؟
آیا با نظر دیگران همیشه موافق هستید و با آنها همراهی میکنید؟
آیا وقتی خودتان را در اولویت قرار میدهید، احساس گناه میکنید؟
آیا میترسید اگر مطابق میل دیگران رفتار نکنید، از دست شما خشمگین شوند و شما را طرد کنند؟
آیا چون طاقت دیدن رنج و ناراحتی دیگران را ندارید، از خواستههای آنها اطاعت میکنید؟
ریشه های طرحواره اطاعت:
- پدرومادرتان بر همۀ جنبههای زندگی شما کنترل و تسلط داشتهاند.
- اگر از دستورات والدین خود نافرمانی میکردید، آنها محبتشان را از شما دریغ میکردند.
- والدین شما اجازه نمیدادند که خودتان تصمیم بگیرید یا انتخاب کنید.
- پدرومادر شما اغلب مشکلات شخص خود را با شما در میان گذاشتهاند و شما فقط شنونده بودهاید.
- اگر کاری را از شما میخواستند و نمیتوانستید آن را انجام دهید، در شما احساس گناه یا خودخواهی را ایجاد میکردند.
- پدرومادر شما افرادی با تقوا و ایثارگر بودند و با ازخودگذشتگی از خواستههایشان، چشمپوشی میکردند و خواستههای دیگران را مهم میدانستند.
- از کودکیتان این حس را داشتید که خواستهها و نظراتتان موردتوجه دیگران نیست.
- در کودکی باید خیلی مراقب رفتارتان بودید تا مبادا دیگران ناراحت شوند.
- همیشه از والدینتان به خاطر اینکه به شما آزادی نمیدادند، عصبانی و ناراحت بودید.
- در کودکی خواهر و برادرتان مثل والدینتان شما را وادار به اطاعت میکردند.
طرحواره ایثار:
تمرکز افراطی بر ارضاء نیازهای دیگران در زندگی روزمره که به قیمت عدم ارضای نیازهای خود فرد تمام می شود رایج ترین دلایل انجام این کار عبارتند از:
جلوگیری از آسیب رساندن به دیگران،
جلوگیری از احساس گناه ناشی از خودخواهی یا تداوم ارتباط با افراد نیازمند،
این امر اغلب از حساسیت بیش از حد نسبت به درد و رنج دیگران ناشی می شود.
چنین طرحوارهای منجر به این احساس می شود که نیازهای فرد ایثارگر به قدر کافی ارضاء نمی شوند و همچنین باعث رنجش افرادی می شود که او از آنها نگهداری می کند.
این افراد مثل افرادی که طرح واره اطاعت دارند، به ارضاء نیازهای دیگران توجه دارند، به گونه ای که نیازهای خودشان را فدا می کنند. با این حال، برخلاف بیمارانی که طرح واره اطاعت دارند، این بیماران، با اراده خودشان تصمیم می گیرند چنین کاری انجام دهند. آنها به این دلیل چنین کاری را انجام می دهند که می خواهند از درد و رنج دیگران جلوگیری کنند، چون از طرفی معتقدند این کار درست است و از طرف دیگر نمی خواهند احساس گناه و خودخواهی کنند.
ایثار، اغلب در ارتباط با افراد مهم زندگی رخ می دهد و افراد معتقدند اطرافیان آنها، انسانهایی نیازمندند. برخی از این افراد، آن قدر نسبت به درد روانی دیگران حساسند که انگیزه زیادی برای تسکین یا جلوگیری از آن پیدا می کنند. آنها نمی خواهند کاری انجام دهند که باعث درد و رنج دیگران شود. مؤلفه اصلی طرحواره ایثار، مسؤولیت پذیری افراطی نسبت به دیگران است.
این بیماران، اغلب انتظار ندارند دیگران، محبت های آنها را تلافی کنند، اما وقتی چنین کاری از سوی دیگران صورت نمی گیرد، دلخور می شوند. خشم، همنشین گریزناپذیر این طرح واره نیست، اما بیمارانی که برای دیگران بیش از حد مایه می گذارند و اطرافیان آنها جواب محبت هایشان را نمی دهند، معمولا ناراحت می شوند.
این افراد، اغلب انتظار ندارند دیگران، محبت های آنها را تلافی کنند، اما وقتی چنین کاری از سوی دیگران صورت نمی گیرد، دلخور می شوند. خشم، همنشین گریزناپذیر این طرحواره نیست، اما افرادی که برای دیگران بیش از حد مایه می گذارند و اطرافیان آنها جواب محبت هایشان را نمی دهند، معمولا ناراحت می شوند.
افراد مطیع، معتقدند که تحت کنترل دیگران هستند، اما افرادی که طرحواره ایثار دارند بر این باورند که قدرت انتخاب دارند.
چنین فردی برای دیگران فداکاری میکند زیرا از نظر روانی مجبور است و در غیر اینصورت احساس گناه و اضطراب میکند، پس ترجیح میدهد برای دیگران فداکاری کند تا احساس اضطراب و گناه خود را فرو بنشاند.
در مقابل، فردی که طرحواره ایثار ندارد و به دیگران خدمت میکند، در صورت لزوم توان نه گفتن دارد و خود را مجبور به برآوردن خواستههای دیگران نمیبیند. او با انتخاب خود فداکاری میکند و تحت فشار روانی مجبور به دادن پاسخ مثبت به نیازها و خواستههای دیگران نمیباشد. او با سنجش موقعیت، خواسته دیگران را برآورده میکند و یا آن را رد میکند و از رد کردن خواسته دیگران احساس گناه نمیکند.
دلایل شکلگیری طرحواره ایثار:
دلایل چندی را میتوان برای شکلگیری طرحواره ایثار ذکر کرد. مهمترین آنها عبارت است از آنکه کودک کسی را که با او همدل باشد، در کنار خود احساس نکرده است. کسی که به حرفهای دل او گوش بدهد، کسی که از او حمایت کند و کسی که به کودک احساس مهم بودن و ارزش بدهد. در چنین شرایطی، کودک احساس میکند که نیازهای او مهم نمیباشد، بلکه این نیازهای دیگران است که مهم است. او در مییابد که تنها در صورتی که به نیازهای دیگران توجه کند، احتمال آن را دارد که مورد توجه و محبت دیگران قرار گیرد.
شرایط دیگری که باعث شکلگیری این طرحواره میشود، داشتن والدین بیمار است. کودکی که در سنین پایین مجبور به مراقبت از والدین میشود و بهعبارتی در کودکی نقش مادری را بازی میکند نیز دچار طرحواره ایثار میشود. چنین کودکی یاد نگرفته است نقش کودک را بازی کند. کودک نیازهای خود را میگوید و بدون آنکه کاری برای دیگران انجام دهد، نیازهایش از سوی دیگران ارضاء میشود. انسان سالم گاهی کودک و گاهی والد است. فرد ایثارگر با نقش کودک احساس گناه و خودخواهی میکند، در حالیکه انسان سالم گاهی نقش والد، گاهی بالغ و گاهی کودک را باید بنا به شرایط ایفا کند.
طرحواره پذیرشجویی و جلب توجه:
تأکید افراطی در کسب تأیید، توجه و پذیرش از سوی دیگران که مانع شکلگیری معنای مطمئن و واقعی از خود میشود. احساس ارزشمندی فرد بیشتر به واکنشهای دیگران وابسته است تا به تمایلات طبیعی خودش. گاه این طرحواره با تأکید افراطی بر مقام و منزلت، قیافه و ظاهر، پذیرش اجتماعی، پول یا پیشرفت مشخص میشود و وسیلهای است برای دست یابی به تأیید، تحسین و توجه دیگران.
در این طرحواره نیز مانند اکثر طرحواره ها والدین نقش اصلی را بر عهده دارند.از آنجایی که آنها اولین الگوی کودک در سنین بسیار حساس و مهمی هستند، رفتار و گفتارشان بیش از اندازه اهمیت دارد.اما برخی از والدین این مهم را نادیده می گیرند و در نتیجه مرتکب اشتباهاتی می شوند که جبران آن مشکلات فراوانی خواهد داشت.
برخی از والدین نیز بسیار چاپلوس و متملق هستند، در نتیجه کودک نیز از آینه های شخصیتی و رفتاری خود تقلید می کند و چاپلوسی را یاد می گیرد. چاپلوسی و تملق روشی برای جلب توجه دیگران است و به این صورت طرحواره پذیرش جویی و جلب توجه فرد را تقویت می کند.
همچنین والدینی که دائماً با چشم و هم چشمی و فخر فروشی فرزند خود را به تله جلب توجه نزدیک می کنند نیز از جمله این دلایل می توانند باشند. فخر فروشی برای اموال خود و چشم وهم چشمی ها به کودک یاد می دهد که باید برای داشتن توجه دیگران تظاهر به مهم و فراتر بودن کرد.
طرحواره استحقاق / بزرگ منشی:
فردی که چنین طرحواره ای دارد معتقد است که نسبت به دیگران یک سر و گردن، بالاتر است، حقوق ویژه ای برای خودش قائل است و تعهدی نسبت به رعایت اصول روابط متقابل که راهنمای تعاملات اجتماعی بهنجار هستند، ندارد.
اغلب بر این نکته پافشاری میکند که دیگران باید هر آنچه را که او می خواهد برایش فراهم کنند، بدون توجه به این که آیا درخواست او منطقی است، چه چیزی از نظر دیگران معقول است، یا این که چه هزینه ای برای دیگران دارد. چنین افرادی برای این که بتوانند کسب قدرت کنند و یا دیگران را کنترل نمایند، تمرکز افراطی بر برتری جویی (برای مثال موفق ترین، بااستعدادترین و ثروتمندترین شدن) دارند (هدف اولیه کسب توجه یا پذیرش از سوی دیگران نیست).
گاهی اوقات برای این که فرد بتواند تمایلات خود را ارضاء کند، بدون همدلی با دیگران و یا بدون توجه به نیازها و احساسات آنها، به رقابت افراطی یا کنترل رفتارهای دیگران روی می آورد.
افرادی که طرحواره استحقاق دارند، در دوران کودکی، لوس بار آمده اند و این رفتارها را در بزرگسالی نیز ادامه می دهند. استحقاق آنها به عنوان جبران افراطی طرح واره زیربنایی نگریسته نمی شود و شیوه مقابله ای با تهدید ادراک شده نیز به شمار نمی رود. بیمارانی که طرح واره استحقاق ناب دارند، معمولا طرح واره های زیربنایی آنها آماج درمان قرار نمی گیرد، بلکه محدودیت گزینی، محور اصلی درمان است. در این بخش، بر طرح واره استحقاق ناب متمرکز می شویم، اگرچه بسیاری از این راهبردها می تواند به هنگام کار با بیماران مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته نیز مفید و مؤثر باشد.
بیمارانی که طرح واره استحقاق ناب دارند، در دوران کودکی، لوس بار آمده اند و این رفتارها را در بزرگسالی نیز ادامه می دهند.
نشانه های تله استحقاق:
۱. به نیازهای اطرافیان تان توجه نمی کنید. نیازهای خودتان را همیشه در اولویت قرار می دهید. دیگران را آزرده خاطر می سازید.
٢. ممکن است از اطرافیان خود، سوء استفاده کنید، آنها را خوار و خفیف سازید و به آنها آسیب بزنید.
٣. سخت است که با احساس های اطرافیان تان همدلی کنید. اطرافیان تان احساس می کنند شما درکشان نمی کنید یا به احساس هایشان بی اعتنا هستید.
۴- از جامعه، طلبکار هستید. این فکر باعث می شود در قبال دیگران بی انصافانه رفتار کنید.
۵. ممکن است در محیط کار به دلیل نادیده انگاری نیازها و عواطف دیگران یا زیر پا گذاشتن قوانین در آستانه اخراج قرار گرفته اید یا جلوی ارتقای شما را گرفته اند.
۶. ممکن است همسر، دوستان، اعضای خانواده تان به دلیل رفتارهای خودخواهانه، بی انصافانه و توهین آمیز شما، رابطه شان را قطع کرده اند یا اخطار نهایی را به شما داده اند.
٧. اگر کلاهبرداری کرده باشید یا قوانین را زیر پا گذاشته باشید ( مثل فرار از مالیات با صدور چک بی محل) ممکن است گرفتار مشکلات حقوقی و قضایی شده باشید.
۸. هرگز فرصت مهرورزی خالصانه و عاری از تکبر را نداشته اید یا از لذت رابطه سالم مبتنی بر احترام متقابل، محروم بوده اید.
۹. اگر استحقاق را به عنوان جبران سایر تله های زندگی به کار گرفته باشید، هیچگاه تله های زندگی اصلی شما حل و فصل نخواهند شد. هیچگاه به نیازهای واقعی خود پی نمی برید و همچنان گرفتار محرومیت هیجانی، بی ارزشی با طرد اجتماعی خواهید ماند.
طرحواره خویشتن داری – خودانضباط ناکافی:
مشکلات مستمر در خویشتن داری مناسب و تحمل نکردن ناکامی ها در راه دستیابی به اهداف شخصی یا ناتوانی در جلوگیری از بیان هیجان ها و تکانه ها در شکل های خفیف تر آن، بیمار به شذت از ناراحتی اجتناب می کند. فردی که چنین طرحواره ای دارد، درد را تحمل نمی کند، از مسئولیت پذیری گریزان است، به هر قیمتی که شده از تعارض جلوگیری می کند و زیاد به خودش سخت نمی گیرد این عوامل باعث می شود از رضایت شخصی، تعهد و انسجام شخصیتی چنین فردی جلوگیری شود.
ریشه های تله خویشتن داری و خود انضباطی ناکافی:
در دوران کودکی همیشه یک نفر (به خصوص پدر و مادر ) در زندگی ما حضور داشته است که کارهای ما را انجام دهد و بی نظمی های ما را مدیریت کند، بنابراین یاد نگرفتیم که نظم داشته باشیم و کارهای خود را به تنهایی و به موقع انجام دهیم.
اگر به این تله دچار شده باشیم در بحث خویشتن داری انسان های ضعیفی هستیم و نمی توانیم هیجانات خود را کنترل کنیم. در رفتار خود تعادل نداریم و نمی دانیم رفتار درست چیست و هرکاری که دلمان بخواهد انجام می دهیم؛ مثلا در کلاس درس یک دفعه می زنیم زیر خنده و حتی اگر اخراج هم بشویم برایمان اهمیتی ندارد. در بخش خود انضباطی ناکافی، از لحاظ ذهنی آشفته و پریشان هستیم، اتاق نامنظم و به هم ریخته ای داریم، اکثر مواقع به دنبال وسایلمان می گردیم و اگر کسی اتاقمان را تمیز کند دائما غر می زنیم که وسایلمان را معلوم نیست کجا گذاشتی و ما نمی توانیم آن ها را پیدا کنیم.
اگر در دوران کودکی، والدین ما نامنظم و نامرتب باشند، همچنین توانایی کنترل هیجانات خود را نداشته باشند باعث می شود در همان دوران کودکی رفتار نادرست آن ها را به عنوان الگو قرار دهیم و به مانند آن ها رفتار نماییم.
طرح واره منفی گرایی – بدبینی:
این افراد منفی گرا و بدبین هستند، به طور کلی طولانی مدت و نافذ بر جنبه های منفی زندگی، از جمله تعارض، درد و… متمرکز می شوند. در عین حال، آنها جنبه های مثبت را کوچک می شمرند و انتظار اغراق آمیزی از اینکه همه چیز غلیظ پیش میرود، دارند.
این افراد زمان زیادی را صرف میکنند تا مطمئن شوند که کار اشتباهی انجام نداده اند؛ آنها مستعد نشخوار های ذهنی و وسواس گونه هستند. اضطراب و هیجان مشخص آنها است. احساس های خاص این افراد، تنش دیرپا و نگرانی است. رفتار ویژه آنها، شکایت، گله مندی و بی تصمیمی است. آنها انتظار دارند در بسیاری از حوزه ها مثل شغل، مسائل مالی و موقعیت های بین فردی وقایع خطرناکی برای آنها اتفاق بیفتد.
این افراد احساس آسیب پذیری می کنند که اگر در زندگیشان اشتباهی رخ بدهد، باعث یک فاجعه خواهد شد و همین اشتباه ممکن است به ورشکستگی مالی، فقدان بزرگ، سرافکندگی اجتماعی، گیرافتادن در یک موقعیت بد یا از دست دادن کنترل منجر شود.
این افراد، معمولاً در اوایل زندگی، یعنی زمانی که خوش بینی طبیعی دوران زندگی باید شکل میگرفت، رویدادهای ناخوشایندی را تجربه کرده اند. بسیاری از افراد نیاز دارند برای فقدان های گذشته خود سوگواری کنند.
طرحواره معیارهای سرسختانه:
آیا همیشه در حال تلاش هستی؛ اما آرامش و آسایش نداری؟
آیا همه چیز در زندگی داری؛ اما از آنها لذت نمیبری؟
آیا فکر می کنی که هر کاری را باید طبق قوانین خاص خودت و در حد عالی و بی نقص انجام بدهی؟
آیا خیلی زیاد اهل رقابت با دیگران و چشم و هم چشمی هستی و لحظهای آرام نمیگیری؟
آیا همیشه پس از انجام کارها این جمله آزارت میدهد: « خوب انجام شد؛ اما می توانست بهتر باشد »؟
آیا شریک عاطفیات دقیقاً مثل خودت فردی دقیق، جزئی نگر، کنترلگر و وسواسی است؟
آیا شریک عاطفی شما، عشق و محبت خودش به شما را مشروط به موفقیت شما میکند؟
آیا شریک عاطفی شما، معیارهای سختگیرانه و بلند پروازانۀ شما را پذیرفته است؟
تحت فشار بودن، هیجانی است که این افراد تجربه می کنند و تمامی هم ندارد. چون می خواهند بی نقص باشند، درنتیجه تلاش زیادی می کنند. اساس و زیربنای همۀ کارهایی که این افراد انجام می دهند، اضطراب
شدیدی است که بر اثر شکست در کارها احساس میکنند. شکست از نظر این افراد یعنی بهجای صد درصد معیارها، رسیدن به 95 درصد آنها.
افرادی که دارای تله یا طرحواره ی معیارهای سرسختانه هستند، خودشان را افرادی تلاشگر و بی نقص به نمایش می گذارند. باور دارند که باید برای رسیدن به معیارهای بلند پروازانه، مدام تلاش کنند. این معیارها همه درونی شده است؛ بنابراین، برای رسیدن به معیارهای خود تلاش می کنند، چون « باید » این کار را انجام دهند. این کار به دلیل توجه دیگران نیست، حتی اگر کسی متوجه کار آنان نباشد، باز روند رسیدن به معیارها ادامه دارد.
ریشه یابی طرحواره معیارهای سرسختانه:
- احساسات والدین به فرزندشان اینطور بوده است که باید معیارهای سطح بالایی را بهدست آورند.
- پدر، مادر یا هر دو، الگویی از معیارهای سطح بالا و نامتوازن برای فرزندانشان بودهاند.
- معیارهای بلندپروازانه و سختگیرانهشان را طوری تعیین کردهاند که راهی برای جبران احساس نقص، طردشدن از جمع، محرومیت یا شکستشان باشد.
- وقتی به معیارهای بلندپروازانه دست پیدا نمیکردند، والدینشان از آنها انتقاد یا آنها را شرمنده میکردند.
- رشد یافتن در شرایطی که اختصاص حس خوب شما، منوط به شرایطی باشد، رایجترین ریشۀ این تله است. والدین احساس محبت، تأیید یا توجه خود را وقتی به فرزندانشان میدادند که موفق و بینقص باشند. این شرایط باعث ایجاد این تله می شود.
طرحواره بازداری هیجانی:
بازداری افراطی اعمال، احساسات و ارتباطات خودانگیخته که معمولاً به منظور اجتناب از طرد دیگران، احساس شرمندگی و از دست دادن کنترل بر تکانه های شخصی صورت می گیرد.
معمولی ترین حوزه هایی که بازداری در مورد آنها اعمال می شود عبارتند ا ز:
الف) بازداری از بروز خشم و پرخاشگری.
ب) بازداری از بیان تکانه های مثبت(از قبیل خوشحالی، محبت، برانگیختگی جنسی و بازی)
ج) بازداری از بیان آسیب پذیری یا بیان راحت و صریح احساسات و نیازهای شخصی.
د) تأکید افراطی بر عقلانیت و نادیده گرفتن هیجان ها.
این طرحواره در بستر خانواده پدید می آید. باور زیربنایی چنین خانواده ای، این است که نشان دادن احساسات، صحبت کردن درباره آنها یا رفتار تکانشی، پیامدهای خوبی ندارد، در حالی که بروز ندادن احساسات، عملی قابل قبول است. افرادی که این طرحواره را دارند، معمولا آدمهایی خویشتن دار، غم انگیز و عبوس به نظر می رسند.
علاوه بر این، به خاطر جمع شدن خشم بیان نشده، خیلی دلخور و متخاصم هستند. این افراد اغلب درگیر رابطه عاشقانه با فردی می شوند که هیجانی و تکانشی است.
وقتی که افراد بازداری شده با افراد هیجانی ازدواج می کنند، گاهی اوقات، ویژگی هایی که اوایل ازدواج، زوجین را خیلی شیفته یکدیگر کرده است، به تدریج جذابیت خود را از دست می دهند: همسر هیجانی، فرد بازدارنده را تحقیر می کند و همسر بازدارنده نیز فرد هیجانی را به شدت شرمسار می سازد.
طرحواره تنبیه:
افرادی که طرحواره تنبیه دارند، بر این باورند که افراد باید به خاطر اشتباهات خود سخت تنبیه شوند. در چنین طرحوارهای، تمایل تنبیهی شدیدی وجود دارد نسبت به کسانی که طبق معیارشان عمل نمیکنند (حتی خود فرد). افرادی که این طرحواره را دارند معمولاً نمیتوانند از اشتباهات دیگران چشمپوشی کنند و آنها را ببخشند، زیرا نمیتوانند موقعیتهای مشکلزا، نقصها و کمبودهای انسانی را مد نظر قرار دهند و از پذیرش این موارد طفره میروند.
دلایل شکل گیری:
از مهم ترین دلایل می توان به داشتن والدین عصبی وتنبیه گر اشاره کرد این والدین در مقابل فرزند خود با انجام کوچک ترین اشتباه خشمگین می شوند واو را تحقیر می کنند در واقع کودک جرأت انجام کاری را ندارد چرا که می داند در صورت انجام کوچکترین اشتباه تنبیه خواهد شد…
به علاوه برخی از والدین نیز در مقابل اشتباه کودک بسیار سخت گیر هستند وبه راحتی نمی توانند او را ببخشند در واقع زمانی که کودک دچار اشتباه می شود پدر یا مادر آن اشتباه را بلد می کنند و تنبیه شدیدی برای او در نظر می گیرند این کودک یاد می گیرد که نباید هیچ گونه اشتباهی مرتکب شود در صورتی که هیچ انسانی بی نقص نیست اما چنین کودکی در بزرگسالی نیز در بخشیدن اشتباه اطرافیان و همچنین خود دچار مشکل می شود.
طرحواره تنبیه در کودکانی که تحت سرپرستی والدین سخت گیر باشند نیز می تواند شکل بگیر برخی از والدین معیارهای بسیار بلند پروازانه برای کودک در نظر می گیرند و او را تحت فشار قرار می دهند که حتما باید به آن اهداف برسد در صورت دست نیافتن به هدف مورد نظر کودک تنبیه خواهد شد در نتیجه فرزند این خانواده در ناخودآگاه خود تنبیه را روشی برای رسیدن به اهداف می داند.