- P630-1638013475
- 06 آذر 1400 (00/09/06)
- 42 بار
آیا همیشه باید نیمه پر لیوان را دید؟
خوشبینی طوری است که به آسانی نمیشود آن را از بیماری روانی تمیز داد. حالا هر قدرت خارقالعادهای که میخواهد داشته باشد، اما درحقیقت یک بهانه و فرارِ اخلاقی است.
خوشبینی دشمنِ امید است، یعنی همان چیزی که بدان احتیاج داریم، آن هم درست به این دلیل که با امید میتوانیم اعتراف کنیم که شرایط چقدر وخیم است. برخلاف آن، همان بیخیالیای است که باعث امیدواریِ آدم خوشبین میشود و او را بهسمتی میبرد که موانعی را که باید با آنها روبهرو شود دستکم بگیرد و دست آخر، چیزی که برایش میماند اعتمادبهنفسی کاملاً بیهوده و کاذب است.
خوشبینیْ ناامیدی را به اندازۀ کافی جدی نمیگیرد. فرانتس یوزف، امپراتور اتریش، بهخاطر اشاره به همین نکته برای خودش شهرتی دستوپا کرده است: در برلین اوضاع جدی بود و نه ناامیدکننده، در وین اوضاع ناامیدکننده بود نه جدی.
سرخوشی یکی از مبتذلترین احساساتِ آدمی است. شاید بتوانیم آن را با شلنگتختهانداختنِ دلقکها یکی بدانیم… بخشِ کتاب جامعه در عهدین میگوید: «انسانی که هیچ درکی ندارد، امیدش بیهوده و تباه است». گابریل مارسل، فیلسوف فرانسوی شک دارد که اصلاً چیزی بهعنوان خوشبینی عمیق بتواند وجود داشته باشد.
همچون بدبینی، خوشبینی هم همۀ جهان را سیاه و سفید میبیند و به همین سبب، نسبت به تفاوتها و تمایزاتِ جزیی نابیناست.